سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
شهرماخانه ما
شهروند ایرانی ساکن تهران با تخصص وتحصیلات وتجارب کاری در امور مدیریت شهری، با اعتقاد بر حل معضلات شهرمان در سایه سعی وتلاش و همیاری جمعی
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 4
کل بازدید : 316280
کل یادداشتها ها : 128
خبر مایه

موسیقی


1 2 >

                          بنام خداوند عشق و محبت

                            بنام خداوند رحم و مروت

              بنام خداوند رحمان برخوبان وکوبنده مفسدان

سلام بر تمام دوستان عزیز و گرامی خودم

بی مقدمه میروم سر اصل مطلب چون خیلی خیلی اعصابم خراب و روح و روانم بهم ریخته است و شاید کمی سبک شوم :

مادر و پدر پسرک کوچولوی 5ساله .در داخل نمایشگاه مبل سخت گرم صحبت مدیر آنجا و البته مشغول تماشای محصولات شیک و متنوع بودند و بقولی غرق در تجملات آن شده و غافل از دنیای بیرونی و حتی پسرک عزیزتر از جانشان در داخل فروشگاه شده بودند.

بالاخره پس از مدت حدود 2ساعت و با انتخاب مبل دلخواه خود به دعوت مدیریت آنجا روی صندلیهای راحتی نشسته تا پذیرایی مختصری صورت گرفته ومراسم چانه زنی و سرانجام پرداخت بهای خرید با خیر و خوشی انجام گیرد.

مادر تازه یاد پسرکش افتاده و به همسرش میگوید پس گل پسرمان کجاست؟

پدر هم بدون جواب دادن به اطراف نگریسته و انگار که از در ودیوار سراغ پسرش را میگیرد و خلاصه پسرک را بر روی یکی از مبلهای راحتی انتهای سالن مشاهده میکنند و خیالشان راحت میشو د.

مادر پسرک را به حضور درجمعشان دعوت کرده ودر عین حال میگوید نفس مامان کجا بودی؟نمیگویی مامان و بابا نگرانت میشوند عزیزم؟

و پسرک آرام آرام اما منقلب و با حالتی از درد شدید و توام با سرگیجه به پیش می آید و مادر انگار که فهمیده چیزی شده ویا پسرش دارد مریض میشود اما نه این بچه که تا قبل از این سالم و کلی شیرین کاری و تقلا و .....میکرد مگر میشود یک دفعه بیمار شود که در همین حال پسرک در میانه راه بشدت تعادلش برهم خورده و نقش زمین میگردد و ذیگر چیزی نمی فهمد!

دردا ومصیبتا که فردای آنروز همه جراید و روزنامه ها خبری هولناک را در صفحه حوادث خود چاپ کردند:

کارگر یک نمایشگاه مبل پسر بچه 5ساله ای را به سختی مورد تجاوز وحشیانه قرار داده و پرونده ای در همین رابطه در مرجع قضایی تشکیل شده است......همین!!!

اما پدر و مادر که تازه در پزشکی قانونی متوجه عمق فاجعه شده اند وددردی جانکاه تمام روحشان را می آزرد و هزاران بار خود را محاکمه کرده که کاش دستمان میشکست و مبل نمیخریدیم وپدرهم درد مندانه به دور دست مینگریست و آهی از ته دل کشیده و از درون فریاد بی صدایی میزند که صدایش را همه مردم شهر میشنوند........مردم حاضرم تمام ثروتم را بدهم و این بلا سر پسرم نمی آمد!....

اما پسرک را انگار کسی نمیبیند او تمام عمرش باید این کابوس تلخ و جانکاه را با خود حمل کند و تازه در سنین نوجوانی و بالاتر معلوم نیست اثر این نامردی .او را نه چه موجودی تبدیل نماید؟؟

خدایا خداوندا نگذار این گلهای معصوم بهشتی و سرمایه های عمر مردم اینگونه پرپر شوند.خدایا نگذار نا جوانمردانی حیوان صفت و ددمنسانه نیات پلیدشان را انجام دهند وخدایا تو خودت حافظ این دختر و پسر بچه های معصوم و بی گناه باش و پدران و مادرانشان را بینا تر و مسئول تر بفرما.

آری این نوع حوادث تلخ در طی هفته جاری فقط 3موردش توسط رسانه ها فاش گردید و خدا میداند در پهنای وسیع این مملکت و در گوشه و کنار کشور روزانه چه تعداد از این وقایع رخ میدهد لذا بعنوان یک شهروند از تمام مراجع ذیربط و مسئول عاجرانه تمنا دارم تا ضمن آگاه کردن خانواده ها و ذکر تبعات جبران نا پذیر اینگونه اعمال شنیع و نا جوانمردانه . با مجرمین آن بدون هر گونه فوت وقت و با اشد مجازات ممکن برخورد نموده تا حریم معنوی انسانی انسانها و کودکان براحتی هدف این جانیان حیوان صفت واقع نگردد مطمئنا مردم ما ممنون و قدر دان آنها خواهند بود.

خدایا به والدین هشیاری و به فرزندانمان درایت و هدایت عطا فرما.

                                                                                                                                                              یا علی


  

                              بنام خدای مهربانی

سلام بر دوستان عزیز

مدتی بود که بدلیل برخورد قاطع نهادهای ذیربط .اثری از توزیع فیلمها و تصاویر حریم خصوصی افراد در سطح جامعه نبود لیکن مجددا این عمل کثیف و غیر انسانی وغیر اخلاقی براه افتاده که برای جلوگیری از انتشار آن و حفظ حریم خصوصی مردم و تبعات منفی بر جامعه و افراد دخیل در این تصاویر لازم است نهادهای مسئول بدون تعلل و با شدت بیشتر به مقابله با این سوداگران آبرو و حیثیت مردم برخیزند و امنیت مجدد حریمشان را حفاظت نمایند.

گزارشی در این رابطه در سایت عصرایران آمده که عینا وبهمراه نظرات تعدادی از کاربران آن سایت خدمتتان ارائه نموده ومنتظر نقطه نظرات شما هم هستیم:

سوداگران دست بردار نیستند؛ بار دیگر انتشار فیلم خصوصی منتسب به یک بازیگر زن
هرچند زن حاضر در فیلم شباهت زیادی به بازیگر تلویزیون دارد و در ابتدای فیلم 5 دقیقه ای نیز نام وی نوشته شده است، لکن واقعی بودن این انتساب، جای تردید جدی دارد.

عصر ایران – پس از مدت ها رکود در عرصه انتشار دهندگان فیلم های خصوصی بازیگران، بار دیگر فیلم خصوصی منتسب به بازیگر زن یک سریال پربیننده و البته جنجالی تلویزیونی در اینترنت و نیز تلفن های همراه منتشر شده و به سرعت در حال گسترش است.

به گزارش خبرنگار عصر ایرا ن (asriran.com)، در این فیلم 5 دقیقه ای ، تصاویر منتسب به بازیگر زن به همراه یک مرد جوان در حال ... به نمایش درآمده است.

هرچند زن حاضر در فیلم شباهت زیادی به بازیگر تلویزیون دارد و در ابتدای فیلم نیز نام وی نوشته شده است، لکن واقعی بودن این انتساب، جای تردید جدی دارد.

پیش از این نیز برخی افراد، فیلمی را که در آن یک زن و چند مرد در حال انجام اعمال غیراخلاقی بودند را به یک بازیگر زن تلویزیون نسبت دادند و بدین ترتیب موفق شدند cd های مربوط به آن را در سطح وسیعی توزیع کنند ولی سرانجام معلوم شد که این افراد، صرفا از یک شباهت ظاهری بهره برده بودند و آن بازیگر، هرگز در چنان صحنه ای حاضر نبوده است. وی اعلام داشت که از عاملان انتشار و انتساب این فیلم شکایت می کند.

پس از انتشار فیلم های خصوصی چند هنرمند و ورزشکار که بعضاً واقعی و بعضاً ساختگی و انتسابی بوده اند، پلیس امنیت به همراه مقامات قضایی، در یک سلسله اقدامات هماهنگ و قاطع به پیگیری موضوع پرداختند و توانستند عده ای از عوامل تهیه و توزیع این قبیل فیلم ها را دستگیر و مجازات کنند.

اقدامات سریع پلیس و دادستانی تهران در آن مقطع توانست جلوی این قبیل حرکات ضد اخلاقی و ضد اجتماعی را بگیرد ولی گویا برخی باندها اصرار دارند که با انتشار چنین فیلم هایی و انتساب راست یا دروغین آنها به افراد مشهور، امنیت اخلاقی و اجتماعی جامعه را خدشه دار کنند که به نظر می رسد لازم است بار دیگر پلیس و قوه قضائیه به طور جدی تری وارد عمل شوند.

شایان ذکر است، مجلس شورای اسلامی نیز پس از وقایع گذشته، برای عاملان اصلی انتشار چنین فیلم هایی مجازات اعدام را تعیین کرده است.

نظرات کاربران:
? اینکه عاملان این ناهنجاریها بایدبه سزای رفتار کثیفشان برسند شکی نیست اما نکته تاسف بار اینست که چرا جامعه اینگونه کنجکاو دریافت این تصاویراست؟اینگونه فیلمها بابی اطلاعی قربانیان تهیه می شوند.آموزههای دینی واخلاقی همواره مارا از تعرض به حریم خصوصی افراد باز داشته است.به ندای وجدانهامان توجه کنیم.شاید قربانی بعدی ما باشیم.
? این پروژه ها در راستای تخریب هنرمندان وسینمای کشور نیست ؟
چه کسانی از این تخریب سود می برند؟
? خدا لعنتشون کنه که اینگون با آبرو و حیثیت خانوادهها بازی می کنند کسانی که از این طریق سودا گری می کنند مطمئن باشن دست عدالت الهی دامان خودشونو می گیره و روزی هم خودشون رسوا می شوند
? متاسفانه در عصر ارتباطات جدید بسیاری از ما مردم خواسته و یا ناخواسته دچار گناهان بزرگی میشویم که اگر از بزرگی این گناهان آگاه باشیم هیچگاه مرتکب آن گناهان نمیشویم.یکی از این گناهان کنجکاوی در دیدن عکسها و اینگونه فیلمهای مرتبط با زندگی شخصی دیگران است که متاسفانه براحتی به خود اجازه تکثیر(کپی،ارسال با بلوتوس و....)تماشاوتعریف آن برای دیگران (که خود باعث آبروریزی وهتک حرمت افراد میگردد)را میدهیم که عملا اشاعه فحشا هم هست و وای بر ما اگر مشمول آیات عذاب الهی در قرآن کریم در خصوص اشاعه دهندگان فحشا گردیم و یا باتماشا و یا تعریف خبر ها وفیلمهای زندگی شخصی دیگران دچار حق الناس شویم که خداوند فرموده حق الناس بخشودنی نیست ودر آن دنیا چگونه خواهیم توانست از آنان حلالیت بطلبیم!!!
حقیر به عنوان وظیفه شخصی در نهی از منکر این موضوع را به شما منتقل کردم وبر شماست که با اطلاع رسانی بیشتر مردم را آگاهی دهید.
? احسنت بر شما دوست عزیز که چنین نظری را ابراز کردی واقعا مردم با بی اعتنایی به چنین مواردی افراد خبیث را در رسیدن به اهداف پلیدشان ناکام خواهند ساخت.
? متاسفم.به نظرم بهترین راه نگاه نکردن به این گونه فیلم هاست
? من به نویسنده نظر بالا تبرک و احترام بسیار می گذارم و در ادامه نوشته ایشان می نویسم بر پایه فتوای بسیاری از مراجع بزرگ و احکام اسلام حتی تحقیق در باره دو نفر (مثلا یک پسر و دختر )که باهم در خیابان راه می روند نیز حرام است و هیچ کس اجازه دریدن عفت عمومی را ندرد
? مورد دیگر اینکه چرا آنها از رفتار های کاملا خصوصی خود (زن شوهر،نامزدها )فیلم میگیرند، هر چی فکر میکنم نمیتونم علتی برای خودم متصور باشم مگر اینکه یا مشکل روان داشته باشند و یا...!
? تجسس وفاش کردن واتهام هرسه از نظراسلام ونظام مردودوپیگردهمراه خواهدداشت .وبایدباعاملین برخوردقاطع صورت پذیردتاکسی جرات این کارهای که مغایربادین مبین مامیباشد نداشته باشد
? میگم این خبرنگار شما هم چه جاهایی که سرک نمیکشد.
? اینکه چرا جامعه تشنه (نه کنجکاو) است این است که ما هیچوقت مسلمان واقعی نشدیم و از شیعه بودن به نام علی بسنده کردیم و متاسفانه ، یکی یاعلی میگوییم و آبروی افراد را میریزیم.
اوف بر این شیعیان ، چه آزار میدهند علی را ، چه آزار میدهند هم کیشان خود را هر روزه و رزومره از همسایه گرفته تا همکار ....
موسوی نژاد
? من یک سوال دارم، اگر ما در کشوری اسلامی زندگی می کنیم که ادعا می کنیم مردم این کشور مسلمان و متدین هستند پس چگونه این فیلمهای غیر اخلاقی تا این حد بالا در اختیار همین مردم میباشد و دست به دست روی گوشی های موبایل می گردد!!!
? متاسفانه مردم و ملت ما به جای بررسی و کنجکاوی در خصوص مسایل سیاسی و امنیتی و اقتصادی کشور فقط به دنبال مسایل حاشیه ای هستند که برای هیچ یک از منتقدین سودی ندارد .!!!!!!
? یعنی ما این قدر نسبت به ناموس خودمان بی تفاوت شده ایم؟!
? من یک قاضی هستم. متاسفانه این امر پلید گسترش یافته است
؛ امروز هم پرونده ای مثل همین موضوع داشتم .حتما بشدت برخوردخواهدشد تادرس عبرت برای دیگران باشد.

  

                         بسم الله الرحمن الرحیم

سلام یاران

          روزگاریست در این کوچه گرفتار توام           با خبر باش که در حسرت دیدار توام

             گفته بودی  که طبیب  دل هر بیماری           پس طبیب دل من باش که بیمار توام

سلام بر تو ای فرستاده خوبی ها، ای مهربانترین فرشته خاک. تو از ملکوت آسمان به زمین فرا خوانده شدی تا انسان را با معنای واقعی اش آشنا کنی. تو، آفتاب روشن حقیقت بودی در شام تیره زندگی. از مشرق دلها برآمدی و اکنون، آسمان تب دار غروب جانگداز توست.

نامت بلند و دینت پر رهرو، ای جاری تر از حیات در پیکر آدمی!

فرا رسیدن ایام سوگ و ماتم پیامبر مهربانی و رسول عشق آسمانی.حضرت محمد مصطفی(ص) و سالروز شهادت کریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی(ع) و شهادت غریب الغربا حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) را به تمام مسلمین و شیعیان جهان و هموطنان غیور تسلیت عرض مینماید.

امیدوارم با بهره گیری از صفات و پندهای حکیمانه این بزرگان هر دو عالم از جمله رهروان راستین راه اسلام و این اختران پر فروغ باشیم تا روزی که با حضور و ظهور طبیب دل بیمارمان . شرمنده غفلتمان نزد حضرتش نباشیم.

                                                                                                                                                   یا علی عزت مستدام


  

                               بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر همه دوستان

راستی خیلی ها معتقدند که دعا میکنند ولی مستجاب نمیشودوهمین مسئله باعث کاهش توکل آنان میگردد اما باید گفت برابر احادیث و روایات معتبر محال است دعا با شرایط درستش خوانده شده و مستجاب نگردد. حال اینکه شرایط اجابت دعا از سوی خدا چیست و یا دعای واقعی که حتما مستجاب میشود چگونه است بحث ذیل بسیار جالب و اثر بخش است:

                           شرایط استجابت دعا

 

 

خداوند در قرآن کریم وعده استجابت دعا داده و فرموده:

«ادعونی استجب لکم»1

پس چرا برخی دعاها مستجاب نمی شوند؟

قرآن می فرماید:

«ان الله لا یخلف المیعاد»2

خداوند در وعده تخلف نمی کند

 

با توجه به لزوم وفای به عهد و تاکید الهی بر این مطلب ، پس علت مستجاب نشدن دعاهای ما چیست ؟

 

این مطلب مکرراً از ائمه اطهار (علیهم السلام) سوال می شد و آن بزرگواران نیز متناسب با فهم سوال کننده جوابهایی به اشخاص گوناگون می دادند .

 

برای فهم بهتر این آیه لازم است در آن دقت بیشتری کنیم :

1-  « ادعوا» یعنی چه ؟ آیا معنای « دعا » این است که خواسته خود را بر زبان بیاوریم ؛ هر چند معنای آن را نفهمیم ؟ یا حتی اگر معنای آن را می فهمیم ، بدان توجه نداشته باشیم ؟ یا در صورت توجه، معنای آن با میل باطنی ما موافق نباشد ؟

 

درست است ، معمولا به تکلم الفاظ که همراه با درخواست باشد « دعا » گفته می شود ؛ مثلاً ، کسی را صدا بزنیم و از او چیزی بخواهیم . اما الفاظ از « ما فی الضمیر » انسان حکایت می کنند وخود اصالت ندارند . این گونه نیست که شکل الفاظ در حوادث جهان تاثیری داشته باشد و هر لفظ از زبان هر کس که ادا شود موثر باشد . همان گونه که قبلاً بیان شد ؛ دعا امری قلبی است و زبان فقط از آنچه در دل است حکایت می کند . پس دعا باید از روح و دل انسان صادر شود و انسان واقعاً خواستار چیزی باشد . اگر فقط الفاظی را به زبان بیاورد و در دل به آنها توجه نداشته باشد ، به طور جدی  درخواست ننموده و در حقیقت اصلاً دعا نکرده است.

 

دعا باید با خواست جدی همراه باشد و انسان در وقت دعا توجه کامل داشته باشد که چه می خواهد. واقعیت این است که بسیاری از دعاهای ما از روی عادت و صرف لقلقه زبان است ، عادت کرده ایم بعد از نماز چند جمله ای دعا کنیم بدون آنکه توجه جدی به آن داشته باشیم .

 

2-  دعا باید مصداق « ادعونی » باشد ؛ درخواست صرف از خدا . اگر انسان شرایط مذکور را رعایت کند ، ولی دل او متوجه خدا نباشد واقعاً دعا نکرده است . مثلاً ، ما درخواست علم می کنیم ، واقعاً هم دانش را دوست داریم ، در درخواست خود نیز جدی هستیم ؛ اما تصور می کنیم که عالم شدن به خدا ربطی ندارد و فقط به سعی و کوشش خودمان بستگی دارد . می گوئیم :

اللهم انی اسالک علماً نافعاً و عملاً صالحا

پروردگارا ، علم سودمند و کردار شایسته از تو طلب می کنم .

 

اما در عمق جان اعتقاد نداریم که خدا به انسان علم می دهد . به عبارتی ، تنها به دنبال جنبه تلقینی دعا هستیم که علم چیز خوبی است و باید به دنبال تحصیل آن رفت و از « اللهم » استنباط « ان شاء الله » داریم که در بسیاری از کارهایمان فقط برای تشریفات به کار می بریم و درواقع تعلیقی بر مشیت خدا نیست ؛ همچنانکه در آغاز بسیاری از کارها « بسم الله الرحمن الرحیم » را صرفاً به عنوان تشریفات به کار می بریم و متاسفانه بسیار کم اتفاق می افتد که حقیقتاً به یاد خدا باشیم و هر کاری را با نام و یاد او شروع کنیم .

 

بسیاری از دعاهای ما نیز به همین نحو است ، با وجود آن که در مظاهر  مطلبی را از خدا درخواست می نماییم ، اما در واقع به این مطلب اعتقاد نداریم که خدا باید خواسته ما را عطا فرماید . در این صورت نیز نباید منتظر اجابت دعایمان باشیم .

 

چنین دعاهایی که صرف تکلم برخی الفاظ است ودر خواست از خدا نیست ، هیچ گاه به اجابت نخواهد رسید ؛ چون درخواست واقعی ما از خدا نبوده ، بلکه به اسباب مادی و قدرت خود متکی هستیم .

 

آیه « ادعونی استجب لکم » شرطی است که به شکل امر بیان شده و در واقع این گونه است که « ان تدعونی استجب لکم » این شرط در صورتی تحقق پیدا می کند که اولاً ، در در خواست خود جدی باشیم . ثانیاً ، در خواست ما صرفاً از خدا باشد و او را در تحقق دعایمان موثر بدانیم . در این صورت ، شرایط استجاب دعا محقق گردیده است . آیا می توان گفت که چنین دعایی مستجاب نمی گردد؟

 

نکته دیگر مربوط به لوازم استجابت دعاست . ممکن است از خداوند درخواستی داشته باشیم و صلاح خود را در استجابت آن دعا بدانیم وآن را موجب کسب کمال بدانیم ؛ اما در تشخیص مصداق دچار اشتباه شده باشیم . نمی دانیم که اگر خواست ما تحقق پیدا کند چه لوازمی دارد ، آیا لوازم آن به حال ما مفید است یا نه؟اگر ما به لوازم آن آگاهی داشته باشیم ، قطعاً دعای ما به شکل دیگری اظهار می گردد . به عبارت دیگر ، اگر خداوند بفرماید که استجابت دعا چنین لوازمی را در بردارد ؛ آیا هم حاضری با تحقق آن لوازم دعایت مستجاب گردد؟ قطعا پاسخ منفی خواهیم داد .

 

برخی در خواست های ما از خداوند ، مانند خواست بچه ای است که چیزی از والدین خود می خواهد ولی به ضرر آن آگاه نیست چون اگر از زیان های آن مطلع بود آن خواهش را مطرح نمی کرد.

 

گاهی اوقات به جای استجابت دعا در این دنیا، خداوند مقاماتی را در آخرت به انسان عطا می فرماید.این مطلب مربوط به نکته سومی است که از آیه شریفه استنباط می گردد؛ یعنی کسی که به آخرت ایمان دارد ، اگر توجه کند که درخواست او درباره امر دنیوی در مقابل  پاداش اخروی  قابل مقایسه نیست ، قطعاً سعادت و کمال خویش را طلب خواهد کرد ؛اما در اثر غفلت،به مسائل دنیوی توجه پیدا کرده است. اگر واقعیت برای اوآشکار می شد که در آخرت به چنین چیزهایی نیازمند تر است ، آنها برای آخرت درخواست می کرد .

 

چون خداوند متعال می داند که مومن به دلیل ایمانش علاقه بیشتری به امور اخروی دارد ، گاهی دعای او درباره امور مادی را برای آخرتش ذخیره می کند . او هم وقتی ببیند که در آن جهان به چه مقاماتی نائل می گردد شاکر خداوند خواهد بود و از این معامله با خداوند خرسند خواهد شد. دردعای افتتاح به این مطلب اشاره شده است.

 

و لعل الذی ابطا عنی هو خیر لی لعلمک بعاقبت الامور

شاید تاخیر تو در استجابت دعاهای من به مصلحت بوده  و برای من بهتر باشد ؛ چون تواز عاقبت کارها و مصالح و مفاسد زندگی خبر داری .

 

علاوه بر موارد مذکور ، در روایات علل دیگری نیز برای مستجاب نشدن دعا ذکر شده است  . مثلاً در برخی روایات آمده است : مردمی که « امر به معروف » و « نهی از منکر » را ترک کنند ، خداوند آنها را به دو بلا گرفتار می سازد : نخست ، دعای آنان مستجاب نمی گردد . دوم بدترین و فاسد ترین افراد را بر آنان مسلط می گرداند .

 

شخصی نزد امیرالمومنین (علیه السلام) از عدم اجابت دعاهایش شکوه کرد . حضرت علت آن را چنین بیان فرمودند :

دلهای شما در هشت چیز خیانت کرده اند ( لذا دعایتان مستجاب نمی شود )

1-    خدا را شناختید ولی حق او را چنان که باید ادا نکردید .

2-    به رسول او ایمان آوردید ، سپس با سنتش مخالفت کردید .

3-    کتاب خدا را خواندید ولی بدان عمل نکردید .

4-  می گوئید از کیفر و عقاب خدا می ترسید، اما همواره اعمالی مرتکب می شوید که شما را به آن (کیفر و عقاب ) نزدیک می کند.

5-    می گوئید به پاداش الهی مشتاقید ، لکن همواره کاری می کنید که شما را از آن (پاداش الهی ) دور می سازد .

6-    از نعمتهای خدا بهره می برید و شکر او را به جا نمی آورید.

7-    به شما گفته شده که دشمن شیطان باشید ، ولی شما با او دوستی می کنید .

8-    عیوب مردم را نصب العین خود کرده اید و از عیوب خود غافلید .

9-  با این همه چگونه انتظار دارید دعایتان مستجاب شود در حالی که خود درهای آن را بسته اید . سپس فرمودند : تقوا پیشه کنید ، اعمال خود را اصلاح کنید ، نیات خود را صادق گردانید ، امر به معروف و نهی از منکر کنید تا دعای شما مستجاب شود.3

 

برگرفته از کتاب بر درگاه دوست

اقتباس و تخلیص خداداد محبی

راه راستان- شماره 2 

آیت الله مصباح یزدی



پی نوشتها:

 

1-  مومن / 60

2-  رعد / 31

3-  بحارالانوار ، ج 93، ص 376


  

                                بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر عزیزان

مطلب جالبی در خصوص اعجاز ریاضی در قرآن کریم در سایت هوادار دیدم که تقدیمتان مینمایم:

معجزه ریاضی قرآن


هر فرد نا مسلمان منصفی با خواندن این مطالب ایمان می آورد که قران کلام خدا است
چه رسد به افرادی که مسلمان هستند


 

جمله "بسم الله الرحمن الرحیم" 19 حرف   است، و در آیه 74:30 سوره مدثر آمده است که نگهبانان جهنم 19 فرشته هستند
و هر کس که بگوید قرآن سخن انسان است خداوند او را وارد جهنمی میکند که 19 فرشته نگهبان آن هستند.
 ما میدانیم که عدد 19 عدد اول  ( prime number ) است. عدد اول عدد ی است که فقط بر خودش و بر یک قابل تقسیم باشد.
آقای کورش جم ‌نشان که در زمان حاضر در تهران زندگی میکند با یک ماشین حساب کوچک به نتیجه‌ا ی رسید که شما میتوانید آن را امتحان کنید. او شماره هر سوره را با تعداد آیات آن بصورت زیر جمع کرد:
جمعتعداد آیهشماره سوره
زوج8 = 7 + 1
زوج288= 286+ 2
فرد203= 200+ 3
زوج180= 176+ 4
فرد125 = 120 + 5
... ... ... ...
... ... ... ...
زوج118 = 5 + 113
زوج120 = 6 + 114
جمع زوج هاجمع فردهاجمع آیه هاجمع سوره ها
6236  6555    6236 6555    

قابل توجه است که تعداد زوج‌ها 57 عدد و فردها نیز به همان تعداد یعنی 57 عدد میباشد که این خود به تنهائی یک معجزه است.
اما معجزه دیگر اینست که اگر حاصل جمع‌های زوج را با هم جمع کنیم 6236 بدست می ‌آید که مساوی است با تعداد کل آیه‌ها ی قرآن.
و معجزه دیگر اینکه اگر حاصل جمع‌های فرد را با هم جمع کنیم 6555 بدست میاید که مساوی است با جمع کل شماره سوره‌ها ی قرآن.
و معجزه دیگر اینکه اگر رقم‌های 6555 را با رقم‌های 6236 جمع کنیم، عدد 38 بدست میآید که خود ضریب 19 دارد:
           2 X 19 = 38 = (6+2+3+6) + (5+5+5+6)
همانطور که تعداد سوره‌های قرآن ضریب 19 دارد:   6  X   19   =  114
 
لطفا توجه کنید که اگر تعداد آیه‌ها ی قرآن را کم یا زیاد کنیم یا فقط جای سوره‌ها را با هم عوض کنیم
دیگر چنین روابطی وجود نخواهد داشت،
 
و این نشان دهنده اینست که تعداد آیات قرآن همین اندازه و ترتیب سوره‌ها نیز به همین ترتیب بوده و در نتیجه قرآن نمیتواند کار دست انسان باشد.

 

آقای عبدالله اریک متوجه شدند که
در چهار کلمه "بسم " و " الله" و " الرحمن" و "الرحیم" 18 رابطه ریاضی وجود دارد.
و یک رابطه دیگر را آقای مهندس جواد رحمانی بدست آورده اند که روی هم  19   رابطه میشود.
که با محاسبه ارزشهای عدد ی حروف الفبای عربی (که در قدیم به آن ابجد میگفتند) به آن رسید.
حروف ابجد 28 حرف عربی را نشان میدهد که بترتیب از یک تا هزار بترتیب زیر شماره گذاری شده:
ارزشهای عددی حروف ابجد
ا = 1ک = 20  ق = 100
ب = 2ل =  30ر = 200
ج = 3م = 40ش = 300
د = 4ن = 50ت = 400
ه = 5س = 60ث = 500
و = 6ع = 70خ = 600
ز = 7ف = 80ذ = 700
ح = 8ص = 90ض = 800
ط = 9 ظ = 900
ی = 10غ =1000

لازم به تذکر است که این ارزشهای عددی حروف الفبا ی عربی مانند ارزشهای عددی حروف لاتین (Roman Numerals ) قرن‌هاست که مورد استفاده بوده است.
19 حرف بسم الله الرحمن الرحیم و ارزشها ی ابجدی مربوطه:
شماره حرف عربی ارزش ابجدی بسم
1ب2
2س60
3م40

4ا1الله
5ل30
6ل30
7ه5

8ا1الرحمن
9ل30
10ر200
11ح8
12م40
13ن50

14ا1الرحیم
15ل30
16ر200
17ح8
18ی10
19م40

                            
معجزه ریاضی "بسم الله الرحمن الرحیم"
چهار کلمه و 19 حرف ( بسم الله الرحمن الرحیم ) چنان با یکدیگر، بنابر یک سیستم ریاضی متشکل گردیده است که با دانش و احساس بشری غیر قابل انجام میباشد. این سیستم قابل تعمق، بر اساس ارزشها ی ابجد ی این حروف بدست میاید که اطلاعات مورد نیاز برا ی شرح آن بطور خلاصه در زیر نشان داده شده است.

 

چهار کلمه "بسم الله الرحمن الرحیم" شماره حروف عربی هر کلمه و ارزشها ی ابجدی آنها:
شماره کلماتتعداد حروفارزشهای ابجدیجمع  ارزشها
1 ب س م3 2/60/40 102
2 ا ل ل ه4 1/30/30/5 66
3 ا ل رح م ن6 1/30/200/8/40/ 50 329
4 ا ل ر ح ی م 6 1/30/200/8/10/ 40 289
  جمع  19              جمع ارزشها 786

 


1 - بسم الله الرحمن الرحیم 19 حرف است.

 

2- اگر شماره ترتیب هر کلمه را بنویسیم، بعد از هر شماره تعداد حروف آن را بنویسیم
عد د  13 243 646  بدست میاید که قابل قسمت به 19 است.
(شماره ترتیب هر کلمه برا ی تشخیص بهتر قرمز نوشته شده):
19 X  19 X  36686  = 132 436 46

 

3 - اگر ترتیب کلمات را با شماره آن از آخر بنویسیم باز ضریب 19 دارد

ضمنا چون مطلب نقل قول است من نظر خاصی در باره سوالات احتمالی ندارم.                           یا علی عزت زیاد


  

                               بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر سری که بر بالای نیزه قرآن خواند.                                                                                                    سلام بر سری که  در تنور اعداء  منور  گشت  تا  فاطمه  (س)  از  آسمان بر آن نظر  کند.  سلام  بر سری  که تا  بر بدن بود  استدلال بر حق پیامبر شد و تا از بدن جدا شد  کلام  وحی را جاری  و  یزید را حجت تمام کرد.   سلام بر سری که در شام و بارگاه یزیدیان از دهان زینب و زین العابدین خطبه خواند . سلام  بر شهیدی  که تشنه لبیک امتش بود و تشنه آبش نشان دادند .  سلام بر وارثان سوگ و ماتم شهیدان ظهر عاشورا که در شام غریبان به خلوت شیون و آه و ناله کردند. سلام بر طفل سه ساله حسین که در خرابه شام میخفت و منتظر بابایش بود .سلام بر فرشتگانی که بر پیکری پاک نماز گزاردند و سلام بر حسین محمد که حتی کفنش ننمودند. لعنت بر کوفیان شریک قافله یزیدیان که مهمان دعوت کرده را دست دشمن سپردند و لبیک نگفتند.   امشب چه سخت شبی است بر بازماندگان حسین و چه ماتمی بر دل محمد و زهرا وعلی ؟
                                     شام غریبان حسین امشب است ؟؟؟؟؟؟


  

                               بسم رب الحسین والشهدا

تاسوعا وروز نهم با شهادت علمدارابوالفضل العباس به اخر رسید. روز عاشورا روز واقعه و روز تقابل همه خوبی ها با همه پلیدی ها رسید و حسین تنهاست تنهاتر از همیشه.......

                      

روز بالا آمده بود و جنگ آغاز شد...!
حبیب بن مظاهر که همراه امام بر بالین مسلم بود گفت :« چه دشوار است بر من به خاک افتادن تو، اگر چه بشارت بهشت آن را سهل می کند. اگر نمی دانستم که لختی دیگر به تو ملحق خواهم شد، دوست می داشتم که مرا وصی خود بگیری...»

روز بالا آمده بود که جنگ آغاز شد و ملائک به تماشاگه ساحتِ مردانگی و وفای بنی آدم آمدند. مردانگی و وفا را کجا می توان آزمود، جز در میدان جنگ، آنجا که راه همچون صراط از بطن هاویه آتش می گذرد؟ ... دیندار آن است که درکشاکش بلا دیندار بماند، وگر نه، درهنگام راحت و فراغت و صلح و سلم ، چه بسیارند اهل دین، آنجا که شرط دینداری جز نمازی غراب وار و روزی چند تشنگی و گرسنگی و طوافی چند برگرد خانه ای سنگی نباشد.


رودر رویی ، نخست تن به تن بود و اولین شهیدی که بر خاک افتاد مسلم بن عوسجه بود، صحابی پیر کوفی. در زیارت الشهدای ناحیه مقدسه خطاب به او آمده است: « تو نخستین شهید از شهیدانی هستی که جانشان را بر سر ادای پیمان نهادند و به خدای کعبه قسم رستگار شدی . خداوند حق شکر بر استقامت و مواسات تو را در راه امامت ادا کند؛ او که بر بالین تو آمد آنگاه که به خاک افتاده بودی و گفت: فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا.»


حبیب بن مظاهر که همراه امام بر بالین مسلم بود گفت :« چه دشوار است بر من به خاک افتادن تو، اگر چه بشارت بهشت آن را سهل می کند. اگر نمی دانستم که لختی دیگر به تو ملحق خواهم شد، دوست می داشتم که مرا وصی خود بگیری...» و مسلم جواب گفت : « با این همه ، وصیتی دارم » و با دو دست به حسین (ع) اشاره کرد، و فرشتگان به صبر و وفای او سلام گفتند: سلام علیکم بما صبرتم.


دومین شهیدی که برخاک افتاد «عبدالله بن عمیر کلبی» بوده است؛ آن جوان بلند بالای گندم گون و فراخ سینه ای که همراه مادر و همسرش از بئرالجعد همدان خود را به کربلا رسانده بود... همسر او نیز مرد میدان بود و تنها زنی است که در صحرای کربلا به اصحاب عاشورایی امام عشق الحاق یافته است. «مزاحم بن حریث» در آن بحبوحه با گستاخی سخنی گفت که نافع به او حمله آورد. مزاحم خواست بگریزد که نافع بن هلال رسید و او را به هلاکت رساند.« عمروبن حجاج» که امیر لشکر راست بود عربده کشید:   « ای ابلهان آیا هنوز در نیافته اید که با چه کسانی درجنگ هستید؟ شما اکنون با یکه سواران دلاور کوفه رودر رویید، با شجاعانی که مرگ را به جان خریده اند و از هیچ چیز باک ندارند. مبادا احدی از شما به جنگ تن به تن با آنها بیرون روید. اما تعدادشان آن همه قلیل است که اگر با هم شوید و آنان را تنها سنگباران کنید از بین خواهند رفت.»


عمرسعد این اندیشه را پسندید و دیگر اجازه نداد که کسی به جنگ تن به تن اقدام کند. افراد تحت فرماندهی شمربن ذی الجوشن نافع بن هلال را محاصره کردند و بر سرش ریختند . با این همه، نافع تا هنگامی که بازوانش نشکسته بود از پای نیفتاد. آنگاه او را به اسارت گرفتند و نزد عمرسعد بردند. عمرسعد و اطرافیانش می انگاشتند که می توانند او را به ذلت بکشانند و سخنانی در ملامت او گفتند. نافع بن هلال گفت:« والله من جهد خویش را به تمامی کرده ام. جز آنان که با شمشیر من جراحت برداشته اند، دوازده تن از شما را کشته ام . من خود را ملامت نمی کنم ، که اگر هنوز دست و بازویی برایم مانده بود نمی توانستید مرا به اسارت بگیرید... » و شمر بن ذی الجوشن او را به شهادت رساند.


آنگاه فرمان حمله عمومی رسید و همه لشکریان عمرسعد با هم به سپاه عشق یورش بردند. شمر بن ذی الجوشن با لشکر چپ ، عمرو بن حجاج با لشکر راست از جانب فرات و «عزره بن قیس» با سوارکاران ... و کار جنگ آن همه بالا گرفت که دیگر در چشم اهل حرم،جز گردبادی که به هوا برخاسته بود و در میانه اش جنبشی عظیم ، چیزی به چشم نمی آمد.
 


راوی


چه باید گفت؟ جنگ در کربلا درگیر است و این سوی و آن سوی ، مردمانی هستند در سرزمینهایی دور و دورتر که هیچ پیوندی آنان را به کربلا و جنگ اتصال نمی دهد. آنجا بر کرانه فرات ، در دهکده عَقر... دورتر در کوفه ، درمکه، مدینه، شام، یمن ... زنگبار، روم، ایران، هندوستان و چین ... طوفان نوح همه زمین را گرفت ،اما این طوفان تنها سفینه نشینان عشق را درخود گرفته است. چه باید گفت با سبکباران ساحل ها که بی خبر از بیم موج و گردابی اینچنین هایل ، آنجا بر کرانه های راحت و فراغت و صلح و سلم غنوده اند؟ آیا جای ملامتی هست؟


... و از آن فراتر، از فراز بلند آسمان کهکشان بنگر! خورشیدی از میان خورشیدهای بی شمار آسمان لایتناهی ، منظومه ای غریب، و از آن میان سیاره ای غریب تر ، بر پهنه اش جانورانی شگفت هر یک با آسمانی لایتناهی در درون. اما بی خبر ازغیر، سر درمغاره تنهایی درون خویش فروبرده، سرگرم با هیاکل موهوم و انگاره های دروغین... و این هنگامه غریب در دشت کربلا .آیا جای ملامتی هست؟


آری ، انسان امانتدار آفرینش خویش است و عوالم بیرونی اش عکسی است از عالم درون او در لوح آینه سان وجود.طوفان کربلا ، طوفان ابتلایی است که انسانیت را درخود گرفته و آن کرانه های فراغت، سراب های غفلتی بیش نیست . انسان کشتی شکسته طوفان صدفه نیست، رها شده بر پهنه اقیانوس آسمان؛ انسان قلب عالم هستی و حامل عرش الرحمن است، و این سیاره؛ عرصه تکوین . اینجا پهنه اختیار انسان است و آسمان عرصه جبروت ، و امرتکوین در این میانه تقدیر می شود... آه از بار امانت که چه سنگین است!


عالم همه در طواف عشق است و دایره دار این طواف، حسین است . اینجا درکربلا ، در سرچشمه جاذبه ای که عالم را بر محورعشق نظام داده است، شیطان اکنون در گیرودار آخرین نبرد خویش با سپاه عشق است و امروز در کربلاست که شمشیر شیطان از خون شکست می خورد؛ از خون عاشق،خون شهید.


عزره بن قیس که دید سواران او از هر سوی که با اصحاب امام حسین رو به رو می شوند شکست می خورند ، چاره ای ندید جز آنکه « عبدالرحمن بن حصین » را نزد عمرسعد روانه کند که :« مگر نمی بینی سواران من از آغاز روز ، چه می کشند از این عده اندک ؟ ما را با فوج پیادگان کماندار و تیرانداز امداد کن.»... و این گونه شد. عمرسعد «حصین بن تمیم» را با سوارکارانش و پانصد تیرانداز به یاری عزره بن قیس فرستاد و ناگاه باران تیر از هر سوی بر اصحاب امام عشق باریدن گرفت و آنان یکایک درخون خویش فرو غلتیدند. دیری نپایید که اسب ها همه در خون تپیدند و یلان، آنان که از تیر دشمن رهیده بودند، پیاده به لشکریان شیطان حمله بردند . از «ایوب بن مشرح» نقل  کرده اند که همواره می گفت : «اسب حُر بن یزید ریاحی را من کشتم ؛ تیری به سوی مرکبش روانه کردم که در دل اسب نشست . اسب لرزشی به خود داد و شیهه ای کشید و به رو درافتاد، و لکن خود حُر کنار جست و با شمشیر برهنه در کف ، حمله آورد.» عمرسعد در این اندیشه حیله گرانه بود که اصحاب امام را در محاصره بگیرد، اما خیمه ها مانع بود. فرمان داد که خیمه ها را آتش بزنند و اهل حرم آل الله همه در سراپرده امام حسین(ع) جمع بودند . خیمه ها آتش گرفت و شمر و همراهانش به سوی خیمه سرای امام حمله بردند. شمر نهیب زد که آتش بیاورید تا این خیمه را بر سر خیمه نشینانش بسوزانم. اهل حرم از نهیب شمر هراسان شدند واز خیمه بیرون ریختند . امام فریاد کشید:« ای شمر! این تویی که آتش می خواهی تا سراپرده مرا با خیمه نشینانش بسوزانی؟ خدایت به آتش بسوزاند!» «حمید بن مسلم » می گوید:« من به شمر گفتم : سبحان الله ! آیا می خواهی خویشتن رابه کارهایی واداری که جز تو کسی درجهان نکرده باشد؟ سوزاندن به آتشی که جزآفریدگار کسی را حقی بر آن نیست ودیگر ، کشتن بچه ها و زنان ؟ والله درکشتن این مردان برای تو آن همه حسن خدمت هست که مایه خرسندی امیرت باشد.» شمر پرسید:« توکیستی ؟» و من او را جواب نگفتم. دراین اثنا شبث بن ربعی سر رسید و به شمر گفت :« من گفتاری بدتر از گفتارتو و عملی زشت تر از عمل تو ندیده ام. مگرتو زنی ترسو شده ای؟» زهیر بن قین با ده نفر از اصحاب خود رسیدند و به شمرو یارانش حمله آوردند و آنان را از اطراف خیمه ها پراکنده ساختند و «ابی عزه ضِبابی» را کشتند. با کشتن او ، یاوران شمر فزونی گرفتند و آخرالامر بجز زهیر همه آن ده تن به شهادت رسیده بودند.
 


راوی


تن در دنیاست و جان درآخرت ؛ یاران یکایک جان بر سر پیمان ازلی خویش نهاده اند و بال شهادت به حظیره القدس کشیده اند ، اما پیکر خونینشان، اینجا، این سوی و آن سوی، شقایق های داغداری است که بر دشت رسته است . تن در دنیاست و جان درآخرت ، و در این میانه ، حکم بر حیرت می رود... روز به نیمه رسیده است و دیگر چیزی نمانده که کار جهان به سرانجام رسد.


امام نگاهی به ظاهر کردو نظری در باطن ، و گفت:« غضب خداوند بر یهود آنگاه شدت گرفت که عزیر را فرزندخدا گرفتند و غضب خدا بر نصاری آنگاه که او را یکی از ثلاثه انگاشتند و بر این قوم ، اکنون که بر قتل فرزند رسول خود اتفاق کرده اند...» و همچنان که محاسن خویش را در دست داشت گفت:« والله آنان را در آنچه می خواهند اجابت نخواهم کرد تا خداوند را آن سان ملاقات کنم که با خون خضاب کرده باشم...» و سپس با فریاد بلند فرمود:«آیا فریاد رسی نیست که به فریاد ما برسد؟ آیا دیگر کسی نیست که ما را یاری کند؟ کجاست آن که از حرم رسول خدا دفاع کند؟»... و صدای گریه از خیمه سرای آل الله برخاست.
 


راوی


دهر خجل شد و اگر صبر خیمه بر آفاق نزده بود، آسمان انشقاق می یافت و خورشید چهره از شرم می پوشاند و سوز دل زمین، دریاها را می خشکاند و... سال های دریغ فرا می رسید. آن شوربختان خجل شدند، اما آب و خاک و آتش و باد، سخن امام را در لوح محفوظ باطن خویش به امانت گرفتند و از آن پس، هر جا که آب از چشمی فرو ریخت و خاک سجاده نمازی شد و آتش دلی را سوخت و باد آهی شد و از سینه ای برآمد، این سخن تکرار شد. از خاکی که طینت تو را با آن آفریده اند باز پرس؛ از آبی که با آن خاک آمیخته اند،از آتشی که در آن زده اند و از نفخه روحی که در آن دمیده اند باز پرس، تا دریابی که چه امانتداران صادقی هستند . تاریخ امانتدار فریاد«هل من ناصر» حسین است و فطرت گنجینه دار آن ... و ازآن پس ، کدام دلی است که با یاد او نتپد؟ مردگان را رها کن، سخن از زندگان عشق می گویم. خورشیدبه مرکزآسمان رسید و سایه ها به صاحب سایه پیوستند .امید داشتم که قیامت برپا شود، اما خورشید در قوس نزول افتاد و سِفرِ زوال آغاز شد. «ابوثمامه» در سایه خویش نظر کرد که جمع آمده بود و نظری نیز در آسمان انداخت و دانست که وقت فریضه زوال رسیده است ... شاید ترنم ملکوتی اذان مؤذن کربلا، «حجاج بن مسروق» را شنیده بود، از حظیره القدس ، حجاج بن مسروق همه راه را همپای قافله عشق اذان گفته بود، اما اکنون در ملکوت اذن حضور دائم داشت و صوت اذانش جاودانه در روح عالم پیچیده بود... لکن در عالم تن... این پیکر بی سراوست، زیب بیابان طف. اینجا بلال و حجاج وقت نماز اذان می گفتند ، اما آنجا ، تا بلال و حجاج اذان نگویند وقت نماز نمی رسد... تن در دنیاست و جان درآخرت ، و در این میانه ، حکم بر حیرت می رود.


ابو ثمامه صائدی وقت زوال را یادآوری کرد.امام در آسمان تأملی کرد و گفت:« ذکر نماز کردی؛ خداوند تو را از نمازگزاران و ذاکرین قرار دهد. آری ، اول وقت نماز است. بخواهید از این قوم که دست از ما بدارند تا نماز بگزاریم.» لشکر اعدا آن همه نزدیک آمده بودند که صدای آنان را می شنیدند. حصین بن تمیم عربده کشید:« این نماز مقبول درگاه خدا نیست.» و این گفته بر حبیب بن مظاهر بسیار گران نشست: «نماز از فرزند پیامبر قبول نباشد و از شما شرابخواران ابله قبول باشد؟!»
 


راوی


نماز ، روح معراج نبی اکرم است ،و او بی اهل کسا به معراج نرفت. نماز از او قبول نباشد که با هر تکبیری حجابی را می درد آن سان که با تکبیر هفتم دیگر بین او و خالق عالم هیچ نماند و از شما قبول باشد که نمازتان وارونه نماز است؟ عجبا! حباب را ببین که چگونه بر اقیانوس فخر می فروشد!


حصین بن تمیم به حبیب بن مظاهر حمله ور شد و آن صحابی کرامت مند پیر عشق نیز شیر شد و با شمشیر بر او تاخت و ضربه ای زد که بر صورت اسب او فرود آمد و حصین بن تمیم بر خاک افتاد و یارانش او را از میانه در ربودند. حبیب سخت می جنگید و آنان را به خاک و خون می افکند که دوره اش کردندو مردی از بنی تمیم ضربه ای با شمشیر بر سر او زد و دیگری نیزه ای که از کارش انداخت. «بدیل بن صُریم »‌از مرکب فرود آمد و سرش را از تن جدا کرد. حُصین بن تمیم او را گفت:« من در قتل او شریکم. سرش را بده تا بر گردن اسب خود بیاویزم و در میان لشکر جولان دهم ، تا بدانند که من نیز در قتل او شرکت کرده ام. اما جایزه عبیدالله بن زیاد از آن تو باشد.» پس سر حبیب را گرفت و بر گردن اسب آویخت و در میان لشکر جولان داد و بازگشت وسر را به بُدیل بن صُریم رد کرد. حُربن یزید ریاحی و زهیر بن قین با پشتیبانی یکدیگر به دریای لشکر عمرسعد زدند تا امام و باقیمانده اصحاب فرصت نماز خواندن بیابند. چون یکی در لجه حرب غوطه ور می شد دیگری می آمد و او را از گیرودار خلاص می کرد، تا آنکه پیادگان دشمن اطراف حُر را گرفتند و « ایوب بن مِشرَح خَیوانی » با مردی دیگر از سواران کوفی در قتل او با یکدیگر شریک شدند و یاران پیکر نیمه جان او را به نزد امام آوردند. امام با دست خویش خاک از سر و روی او می زدود و می فرمود:« تو به راستی حُری ، همان سان که مادرت برتو نام نهاد؛ به راستی حُری ، چه دردنیا و چه در آخرت.»
 


راوی


آنگاه اصحاب عاشورایی امام عشق به آخرین نماز خویش ایستادند و سفر معراج پایان گرفت. نخستین نمازی که آدم ابوالبشر گزارد در وقت زوال بود و آخرین نمازی که وارث‌ آدم گزارد، نیز... و از آن نماز تا این نماز ، هزارها سال گذشته بود و در این هزارها، چه ها که بر انسان نرفته بود.

 

نقل از سایت فردا نیوز

                                                                                                    السلام علی الحسین وعلی علی ابن الحسین

                                                                                                       و علی اولاد الحسین و علی انصار الحسین

                         

  

                               بسم الله الرحمن الرحیم

 

                           السلام علیک یا ثارالله وبن الثاره

                         السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین

                       السلام علیک یابن علی ابن ابی طالب

                           السلام علیک یابن فاطمه الزهرا

                          السلام علیک یا ابوالفضل العباس

                     السلام علیک ایها الشهداء المظلوم کربلا

در سایت شیعه نیوز نوحه بسیار جالب و زیبای اتا مظلوم حسین که مورد استقبال زیادی هم واقع شده در قسمت موسیقی بلاگ کپی و تقذیم عاشقان حسین مینمایم.

ضمنا برای دانلود هم به همان سایت رفته و در قسمت نوحه مذکور اقدام نمایید.                              

                                                                                               التماس دعا و یاحسین

 


  

                                                           بسم رب الحسین

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

امروز روز هفتم ماه محرم است:

شهادت حضرت علی اصغر (ع)
حضرت از اسب فرود آمد و با نیام شمشیر گودی در زمین کند و آن کودک را به خون خویش آلوده کرد پس او را دفن نمود.
پس حضرت بر در خیمه آمد و به جناب زینب سلام الله علیه فرمود کودک صغیرم را به من سپارید تا او را
 وداع کنم، پس آن کودک معصوم را گرفت و صورت به نزد او برد تا او را ببوسد که حرمله بن کامل اسدی
 لعین تیری انداخت و بر گلوی آن طفل رسید و او را شهید کرد. و باین مصیبت اشاره کرده شاعر در این شعر:

فَقَبَّلَ مِنْهُ قَبْلهُ السَّهْمُ مَنْحَراً

وَ مُنْعَطِفِ اَهْوی لِتَقْبیلِ طِفْلِهِ

پس آن کودک را به خواهر داد، زینب سلام الله علیه او را گرفت و حضرت امام حسین علیه السلام کفهای خود را زیر خون گرفت همینکه
پر شد به جانب آسمان افکند و فرمود سهل است بر من هر مصیبتی که بر من نازل شود زیرا که خدا نگران است.

سبط ابن جوزی در تذکره از هشام بن محمد کلبی نقل کرده که چون حضرت امام حسین علیه السلام دید که لشکر در کشتن او اصرار
دارند قرآن مجید را برداشت و آنرا از هم گشود و بر سر گذاشت و در میان لشکر ندا کرد:

بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ کِتابُ الله وَجَدّدی مُحَمّّدٌ رَسُولُ اللهِ صَلّی الله عَلَیْه و الِهِ.

ای قوم برای چه خون مرا حلال می‌دانید آیا من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ آیا به شما نرسید قول جدم در حق من و برادرم حسن
علیه السلام.

هذانِ سَیّدِا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّهِ.

در این هنگام که با آن قوم احتجاج می‌نمود ناگاه نظرش افتاد به طفلی از اولاد خود که از شدت تشنگی می‌گریست حضرت آن کودک را
بر دست گرفت و فرمود:

یا قَوْمُ اِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذا الطّفْلَ.

ای لشکر اگر بر من رحم نمی‌کنید پس بر این طفل رحم کنید، پس مردی از ایشان تیری به جانب آن طفل افکند و او را مذبوح نمود. امام
حسین علیه السلام شروع کرد به گریستن و گفت ای خدا حکم کن بین ما و بین قومی که خواندند ما را که یاری کنند بر ما پس کشتند
ما را، پس ندائی از هوا آمد که بگذار او را یا حسین که از برای او مرضع یعنی دایه‌ایست در بهشت.

در کتاب احتجاج مسطور است که حضرت از اسب فرود آمد و با نیام شمشیر گودی در زمین کند و آن کودک را به خون خویش آلوده کرد
پس او را دفن نمود.

طبری از حضرت ابوجعفر باقر علیه السلام روایت کرده که تیری آمد رسید بر گلوی پسری از آن حضرت که در کنار او بود پس آن حضرت
مسح می‌کرد خون را بر او و می‌گفت: اَلَلّهَمَّ احْکُمْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْم دَعَوْنا لِیَنْصُرُونا فَقَتَلُونا.

  

                                                        بسم رب الحسین

سلام دوستان

امروز در سایت خبری فردا مطلبی خواندم که واقعا تخریب شدم و در خودم فرو ریختم!

حتی سنگدل ترین انسانها هم نخواهند توانست با خواندن ان خود را بی تفاوت نشان دهند البته مگر انکه...؟!

بی مقدمه اما بخوانید اما با دل و نه با دیده ........بخوان و ببین ما چه فکر میکنیم و عده ای کجایند؟

کلیه فروشی؛ قیمت هرچه شما بگوئید
 
خسته، مثل صدفی که از درون مکیده می‌شود، زرد و زار، آنقدر که صورت استخوانی‌اش را پنهان می‌کند میان دست‌ها.

چشمهایش خسته، نگاهش گیج، آنقدر که او را به هیچ دنیایی وصل نمی‌کند، اتاق خالی نیست پشت پیرترین پارک شهر، ساختمانی است که چون او در اتاق‌ها و
راهروهای آن بسیارند، چشم‌هایش خسته، نگاهش گیج، صدای پزشکانی که در سرش دور می‌زند کلیه؟ چرا؟

چشم‌ها، چشمهایش، نگاه‌ها، نگاه‌هایش نگاه‌های مردی است که مثل کودکی ناتوان شده است. از اعماق چشم‌هایش می‌توان صدای کودکی شیرخواره را شنید که
برای «از دست دادن» پافشاری می‌کند. از دست دادن تکه‌ای از وجودش کودک است، هنوز: کودک بیست و چهار ساله، خودش می‌گوید که قد 70 سال رنج کشیدم و
چشم‌هایش می‌گوید: به اندازه آرزوهایش اشک ریخته است.

می‌گوید گهواره برای بزرگ شدنم جای گرمی نبود و تو فکر می‌کنی شاید دنیا آنقدر بزرگ نبود که او را با همه آرزوهایش که او را با همه نداشته‌هایش حقیر نکند.

چشم‌هایش خسته، نگاه‌هایش گیج، گیج از بازی روزگاری که او را حقیر کرده است، روزگاری که آرزوهایش را به تاراج برده آنقدر که در روزهای جوانی آمده که تکه‌ای از
وجودش را به حراج بگذارد.پشت پیرترین پارک شهر اتاقی هست که در آن روانپزشکان به بهانه معاینات پزشکی قانونی، سوال پیچش می‌کنند تا شاید بر فقر بی‌منطق و
نداری‌اش صحه گذارند و او در برابر همه پرسش‌ها، تنها سلاحش یک جمله کلیدی است: باید بفروشمش، باید بفروشمش. می‌گوید راهی برایش باقی نمانده، کلیه‌اش
آخرین دارایی اوست.

او تردید نمی‌کند در حالی که به آرامی شکستن نفس‌هایش در گلو سرش را به سمت صدا بر می‌گرداند ادامه می‌دهد چند بار وام گرفته‌ام، تمام حقوقم را بابت
بازپرداختشان می‌دهم صاحبخانه‌ام جوابم کرده، دیگر حتی اقوام نزدیکم هم قرضی نمی‌دهند. روانپزشک می‌پرسد کارت چیست؟ با کسی راجع به این موضوع صحبت
کرده‌ای خانواده‌ات می‌دانند که چه تصمیم خطرناکی گرفته‌ای آنها موافق‌اند که عزیزشان به خاطر نیازمالی شریان حیاتش را بفروشد؟

حسابدار شرکت خدمات منزل که حساب زندگی از دستش خارج شده تردید نمی‌کند مثل امپراتور ضعیفی که به شکستن آگاه است اما می‌جنگد. خواهرانم می‌دانند
مریم و سحر را می‌گوید آنها که به دلیل عقب افتادن شهریه دانشگاهشان دو ترم است که مرخصی گرفته‌اند.

نامش محمد است، بیست و چهار ساله با خواهرانی که چون او چوب نداشته‌هایشان را می‌خورند و او می‌گوید دیگر نمی‌تواند ببیند خواهرانش به خاطر نداشتن پول هر
شب جزوه‌هایشان را ورق بزنند و حسرت راه‌های نرفته و فرصت‌های سوخته را بخورند. آنها دو نفرند؛ خواهرانش را می‌گویم، روز را با پرستاری سالمندان شب می‌کنند
و حقوق این رفت و آمدهای هر روزه می‌رود بالای بدهی که انگار هیچ گاه تمام نمی‌شود.

قرض‌ها، بدهی‌ها و نداشته‌ها چشم‌هایش را تار و نگاهش را خیس می‌کنند. نگاه‌های خیس، نگاه‌های خسته و این صدای اوست که در پاسخ به پزشکان می‌گوید:
روزی که مادر بیمار بود روزی که هزینه‌های درمان سنگین بود و این هزینه‌ها دست‌آخر بدهی به بار آورد چه کسی امین‌تر از دایی؟ از همان روزها تا امروز محمد 11
میلیون قرض کرده است.

خودش می‌گوید هر ماه 100 هزار تومان از قرضم را به دایی پرداخت می‌کنم. پس از فوت مادرم دایی هم غریبه شد. 200 هزار تومان روی میزان پرداختی اضافه کرد و
جز پول چیزی را به یاد نیاورد. دایی فراموش کرد که با چه بدبختی شکممان را سیر می‌کنیم. نمی‌دانم چرا آدم‌ها موقع بدبختی‌ها غریبه می‌شوند. دایی‌ام برای گرفتن
قرضش آنقدر فشار می‌آورد که دلم می‌خواهد تمام اعضای بدنم را بفروشم. سیدمهدی صابری سرپرست معاینات سازمان پزشکی قانونی که 10 سال است گریه‌های
خاموش عجز و درد محمدها را می‌بیند و با دردشان آشناست با حرکت سر به روانپزشکان اشاره می‌کند که چیزی نپرسند از او که چیزی برایش باقی نمانده جز اعضای
وجودش. کسی که پاره‌ای از تنش را به مزایده می‌گذارد برای نجات پاره‌ای دیگر. به یاد ضرب‌المثلی می‌افتم که سرخ‌پوستان آمریکا هنگام نابودی قبایلشان توسط
مهاجران سفید‌پوست بسیار تکرار می‌کردند «الهه زندگی من به ضعیفان رحم نمی‌کند». زندگی محمد را حقیر کرده است او مثل غریقی است در مرداب که برای رهایی
به ساقه نازک علف‌ها چنگ می‌زند. او که تا چند لحظه پیش با قاطعیت از تصمیمش سخن می‌گفت حالا با تکرار پرسش‌ها و پاسخ دردهایش مثل سربازی شکست
خورده به زانو درآمده است شاید هرگز تصور نکرده بود فقر عقلش را زیر سوال ببرد.

شاید آنها نمی‌دانند وقتی زندگی چهره تلخ و گستاخش را نشان می‌دهد. رنج بردن چیزی جز سلامت عقل نمی‌تواند باشد، محمد و درد یکی شده‌اند حدس می‌زنم هیچ
رویایی دردش را تسکین نمی‌دهد شاید چون او هیچ رویایی ندارد مثل کودکی‌هایش که در سایه گذشته است. سرپرست معاینات پزشکی قانونی آخرین کسی است
که آخرین پرسش‌ها را از او می‌پرسد تا نظر نهایی‌اش را در مورد اقدام نه چندان عجیب محمد اعلام کند. او که به گفته خودش هر ماه 4 تا 6 نفر مثل محمد را می‌بیند و
سوال می‌کند.

آرام روی میز خم می‌شود و چشم در چشم‌های محمد می‌پرسد کلیه‌ات چقدر می‌ارزد، قیمتش را پرسیده‌ای؟ او می‌گوید دو میلیون تومان، شاید هم بیشتر. سرپرست
ادامه می‌دهد دو میلیون تومان مشکلت را حل می‌کند؟ محمد کمی مکث می‌کند و جواب می‌دهد، نه. صابری خودنویسش را روی برگه آرم سازمان پزشکی قانونی
می‌لغزاند و دوباره شروع می‌کند به سوال کردن: نظر پزشک را در این مورد پرسیده‌ای؟ او روی میز جابه‌جا می‌شود و می‌گوید: صحبت کرده‌ام مهم نیست با یک کلیه زنده
بمانم یا نمانم. با شنیدن این جمله نگاهش می‌کنم و حس می‌کنم دردهایش سنگین‌تر از جسم نحیفش هستند جسمی که برای «از دست دادن» پافشاری می‌کند. با
امضای مجوز فروش کلیه محمد چیزی در قلبم فرو می‌ریزد و ناخودآگاه به فردایی فکر می‌کنم که شاید او قلبش را هم به مزایده می‌گذارد.

پشت پیرترین پارک شهر، صندلی معاینات پزشکی قانونی لحظه‌ای خالی نمی‌ماند. مثل صندلی‌های راهرو که هر لحظه کسی می‌نشیند. محمد 24 ساله می‌رود و
فردی دیگری می‌آید پسری جوان که از او قدش بلندتر است و بنیه‌اش قوی‌تر، می‌گوید: حقوق خوانده و برای قضاوت می‌خواهد مجوز سلامت عقل بگیرد. با هر سوال و
جواب روانپزشکان با قاطعیت سخن می‌گوید و در تمام پرسش‌ها اصول حقوق را بر احساساتش غالب می‌بینی. در جواب‌های قدرتمند او مواد و تبصره‌ها حرف اول را
می‌زنند. هنور اول راه است و گناهان را با منطق اندازه می‌گیرد.

سرپرست معاینات پزشکی قانونی از روح قانونمند او به شگفت می‌آید و از او می‌خواهد که گاهی به احساساتش هم توجه کند.

قاضی جوان جواب هر سؤالی را با ماده و تبصره‌ای پاسخ می‌دهد طوری که فکر می‌کنی دیگر هیچ اشتباهی در قضاوت‌ها روی نخواهد داد. شاید او هنوز نمی‌داند در
بخش?هایی از جامعه‌اش چه می‌گذرد. فقط قوانین را حفظ کرده. این را چشم‌هایش می‌گوید؛ چشم‌هایی که قاطع‌اند و دردها را هنوز ندیده‌اند. او در زمان کمتری نسبت
به محمد مجوز کارآموزی قضاوت را می‌گیرد تنها با چند تا سوال و جواب شاید روانپزشکان نمی‌خواهند برقاضی جوان سخت بگیرند.کسی که می خواهد بر این بی?
عدالتی ها قضاوت کند.

خداوندا بحق حضرت حسین ابن علی و شهدای کربلا خودت این مردم را یاری فرما.

                                                                                                               یا علی و یا حسین


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ            
           




ابزار وبلاگ